عاشقانه های من و عشقم



دیشب یکی از بهترین خوابای زندگی مو دیدم همه فامیلا یکی یکی داشتن میومدن از تهران و شهرای دیگه نامزدی من و مصی بود وای فوق العاده بود یه پیرهن صورتی و دامن پف دارش تنم بود از مراسم زیاد چیزی یادم نمونده فقط میدونم خیلی خوش گذشت وقتی شب برگشتیم خونه مصی قرار بود شب اونجا بمونه تو اتاق من نشسته بود منم همه کادو هایی ک فامیلا بهمون دادن و بردم اتاق بهش گفتم بیا بازشون کنیم باهم ببینیمشون رفتم تو اتاق و بغلش کردم هردو باورمون نمیشد مصی چشماش پر از اشک بود و گفت
روز تولدت شدو نيستم اما كنار تو كاشكي ميشد كه جونمو هديه بدم براي تو درسته ما نميتونيم اين روز و پيش هم باشيم بيا بهش تو رويامون رنگ حقيقت بپاشيم ميخوام برات تو روياهام جشن تولد بگيرم ازلحظه لحظه هاي جشن تو خيالم عكس بگيرم من باشم و تو باشي و فرشته هاي آسمون چراغوني جشنمون ستاره هاي كهكشون بجاي شمع ميخوام غمهاتو آتيش بزنم هرچي غم و غصه داري يك شبه آتيش بزنم تو غمهاتو فوت بكني منم ستاره بيارم اشك چشاتو پاك كنم ،نورستاره بكارم كهكشونو ستاره هاش،دريا و موج و

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

معرفی کالا پارسام بازرگانی آسانسور علیایی رهرو سایت بنیس آموزش طراحی وب کلینیک فنی و تخصصی بتن ایران دفتر فنی و مهندسی محاسب برتر سازه gfdsa45 دلنوشت * نان و نام *